:آيتالله اراكي فرمود
:شبي خواب اميركبير را ديدم، جايگاهي متفاوت و رفيع داشت
: پرسيدم
چون شهيدي و مظلوم كشته شدي اين مرتبت نصيبت گرديد؟
: با لبخند گفت
!خير
سؤال كردم چون چندين فرقه ضاله را نابود كردي؟
: گفت
. نه
: با تعجب پرسيدم
پس راز اين مقام چيست؟
: وجواب داد
! هديه مولايم حسين است
گفتم چطور؟
: با اشك گفت
آنگاه كه رگ دو دستم را در حمام فين كاشان زدند؛ چون خون از بدنم ميرفت تشنگي بر من غلبه كرد سر چرخاندم تا بگويم قدري آبم دهيد؛ ناگهان به خود گفت
ميرزا تقي خان! 2 تا رگ بريدند اين همه تشنگي! پس چه كشيد پسر فاطمه؟ او كه از سر تا به پايش زخم شمشير و نيزه و تير بود! از عطش حسين حيا كردم ، لب به آب خواستن باز نكردم و اشك در ديدگانم جمع شد ...آن لحظه كه صورتم بر خاك گذاشتند امام حسين آمد و گفت : به ياد تشنگي ما ادب كردي و اشك ريختي؛ آب ننوشيدي اين هديه ما در برزخ، باشد تا در قيامت جبران كنيد
:شبي خواب اميركبير را ديدم، جايگاهي متفاوت و رفيع داشت
: پرسيدم
چون شهيدي و مظلوم كشته شدي اين مرتبت نصيبت گرديد؟
: با لبخند گفت
!خير
سؤال كردم چون چندين فرقه ضاله را نابود كردي؟
: گفت
. نه
: با تعجب پرسيدم
پس راز اين مقام چيست؟
: وجواب داد
! هديه مولايم حسين است
گفتم چطور؟
: با اشك گفت
آنگاه كه رگ دو دستم را در حمام فين كاشان زدند؛ چون خون از بدنم ميرفت تشنگي بر من غلبه كرد سر چرخاندم تا بگويم قدري آبم دهيد؛ ناگهان به خود گفت
ميرزا تقي خان! 2 تا رگ بريدند اين همه تشنگي! پس چه كشيد پسر فاطمه؟ او كه از سر تا به پايش زخم شمشير و نيزه و تير بود! از عطش حسين حيا كردم ، لب به آب خواستن باز نكردم و اشك در ديدگانم جمع شد ...آن لحظه كه صورتم بر خاك گذاشتند امام حسين آمد و گفت : به ياد تشنگي ما ادب كردي و اشك ريختي؛ آب ننوشيدي اين هديه ما در برزخ، باشد تا در قيامت جبران كنيد
منبع:كتاب آخرين گفتارها
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر