علی به دارالحکومه که رسید، بیدرنگ کسی را به مسجد فرستاد. فرستادۀ علی(ع) در قاب درِ مسجد ایستاد و فریاد زد:
اجِبْ مولاک.
ابوالاسود دوئلی، برخاست و خود را به دارالحکومه رساند. از علی شنید:
از اين ساعت، تو قاضی کوفه نیستی.
مات و مبهوت پرسید:
خیانت کردهام یا جنایت؟
گفت: هیچکدام.
پرسيد: من را که شیخ بصریها بودم به کوفه خواندنی و سمت قضا دادی. اكنون به کدامين جرم، مسند قضا را از من كه همۀ عمر تو را مدح گفتهام، میگیری؟ گفت:
از کنار مسجد میگذشتم. تو را دیدم که با مردی متهم، سخن میگفتی و جرمهای او را میشمردی. صدای تو بلندتر از صدای او بود.
والسلام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر