جبرئيل در روز هشتم ذيحجه آدم را به مني برد، آدم شب را در آنجا ماند. و صبح با جبرئيل به صحراي عرفات رفت، جبرئيل هنگام خروج از مكه، احرام بستن را به او ياد داد و به او لبيك گفتن را آموخت و چون بعد از ظهر روز عرفه فرا رسيد تلبيه را قطع كرد و به دستور جبرئيل غسل كرد و پس از نماز عصر، آدم را به وقوف در عرفات واداشت و كلماتي را كه از پروردگار دريافت كرده بود به وي تعليم داد، اين كلمات عبارت بودند از:
خداوندا با ستايشت تو را تسبيح مي گويم | سُبحانَكَ اللهُمَ وَ بِحمدِك |
جز تو خدايي نيست | لا الهَ الاّ اَنْتْ |
كار بد كردم و بخود ظلم نمودم | عَمِلْتُ سوء وَ ظَلَمْتُ نَفْسي |
به گناه خود اعتراف مي كنم | وَ اِعْتَرِفْتُ بِذَنبي اِغْفرلي |
تو مرا ببخش كه تو بخشنده مهرباني | اِنَّكَ اَنْتَ اَلغَفور الرّحيمْ |
آدم (ع) تا هنگام غروب آفتاب همچنان دستش رو به آسمان بلند بود و با تضرع اشك مي ريخت، وقتي كه آفتاب غروب كرد همراه جبرئيل روانه مشعر شد، و شب را در آنجا گذراند. و صبحگاهان در مشعر بپاخاست و در آنجا نيز با كلماتي به دعا پرداخت و به درگاه خداوند توبه گذاشت......
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر